خدایا سلام
ببخشید مزاحمت شدم واقعیت اومدم بگم تو رو خدا تو رو به خودت قسم این بازی با من تموم کن نکن این کارو با من
من نمیتونم این چه بازی که با من راه انداختی
هر چیزی رو که میخوام باید دقیقا طی چند روز یا چند ساعت بعد دست یکی ببینم
ظهرش میگم خدایا این کارو برام جور کن بعد عصرش برای دوستم که اصلا براش مهم نیست این اتفاق براش بی افته یا نه اتفاق می افته
الان میخوای چی بهم یگی بگی از من بدت میاد
خوب مگه من انتخاب کردم بیام به این دنیا که الان اینجوری با من داری تا میکنی
من که همیشه گفتم تو حواست به من هست همیشه سعی کردم نشونه هاتو پیدا کنم
میدونم بنده ی دل راضی کنی نیستم
ولی تو که این همه بنده داری که دلتو خوش کنن
ولی مگه من غیر تو کسی رو دارم نه دارم ؟
بگو خوب تو نباشی به کی پناه ببرم بگو من میرم همون جا
خدایا از مرگ میترسم ب که بگم منو ببر
خودکشی هم کنم که گناه باز فایده نداره
بعدم خانواده ام چی میشن اینم هیچ
خودتم از من بدت میاد خوب الان چیکار کنم
بگو بگو تا من همون کارو کنم
من دیگه بلد نیستم نمیدونم باید چطور بگم با من باش بگم یه نگاهت به زندگیم تا اخرین نفسم تو این دنیا خوش بختم چون نگاهم کردی
خدایا میدونی برات انجام اون کار سخت نیست میدونی برام انجام نمیدی
میدونی منو حسرت به دل میذاری
ای کاش یکی بود یکی که بم میگفت
غزل تو میتونی حروم نکن خودتو تو پتانسیل داری
حیفه
خدایا انقدر سخته برات که یه کاری کنی اون مرتیکه ازم تعریف کنه
تف به هرچی اموزشگاه کنکوره
تف به من که محتاج تعریف شدم
تف به من که نمی تونم نظر کسی رو جلب کنم
تف به من که خدا هم منو نمیخواد
تففففف به من