دختری از دنیای پاییز

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی (غزل هستم )

دختری از دنیای پاییز

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی (غزل هستم )

من هنوز زنده ام

 من برگشتم و هنوز زنده ام 

از پست های گذشته ام خوندم و مطمئن شدم که من روخ زخمی و  و جسم نیمه جان  خودمو از زیر ویرانه ها کشیدم بیرون 

  نگرانی های گذشته و شکایت هام نسبت به اوضاع مملکت  رو میخونم میبینم نه تنها چیزی تغییر نکرده بلکه همه چیز بدتر هم شده 

اما من   

منی که افسرده و ترسیده و رنجیده بودم  

همین من با تمام سختی و استرس ها پا توی مسیری گذاشت که هرگز فکرشو نمیکرد  این من تمام راه های ممکن رو برای رسیدن ارزوش امتحان کرد  و نشد 

پس من همون روح زخمی رو   همون جسم خسته رو به فرودگاه امام رسوندم و رفتم 

عزیزانم رو  تکه های وجودم رو به اغوش کشیدمو رفتم     اشک ریختم و اشک ریختن و رفتم 

ولی خوشحال بودن  ولی جلومو نگرفتن انگار که یه راه پیدا کردن بودن برای حفظ کردن من برای رو پا نگه داشتن من 

من حتی خودم من از اون همه سیاهی که برای خودم درسته کرده بودم ترسیده بودم  

من هنوز دارم زخم های گذشته رو استرس های طولانی مدتی که به روحم تحمیل کردمو ترمیم میکنم 

گاهی ترکش های اون روزا  یقه امو میگیره اما  دارم ترمیم میشم  تازه دارم میفهمم چه کردم با خودم  همه ی اون مدت ها  و حق میدم به خودم ولی 

استرس ها شکلشون عوض شده  جاشون رو به فشار های جدید داده نگرانم هنوز

 استرس هام برای موضوعات دیگه ای شده 

ولی الان بودن خدا رو بیشتر کنارم حس میکنم 

اینکه حواسش بهم هست رو بیشتر حس میکنم 

و اولین چیزی که میتونم بگم به عنوان اولین پست بعد مدت ها اینه که خدایا شکرت برای همه چیز 

ازت بینهایت ممنونم 

 اره خدایا دمت خیلی گرم 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد