-
من هنوز زنده ام
سهشنبه 21 آذر 1402 19:42
من برگشتم و هنوز زنده ام از پست های گذشته ام خوندم و مطمئن شدم که من روخ زخمی و و جسم نیمه جان خودمو از زیر ویرانه ها کشیدم بیرون نگرانی های گذشته و شکایت هام نسبت به اوضاع مملکت رو میخونم میبینم نه تنها چیزی تغییر نکرده بلکه همه چیز بدتر هم شده اما من منی که افسرده و ترسیده و رنجیده بودم همین من با تمام سختی و استرس...
-
به ناله ی آن مرغ آمین دگر به دلم طاقتی نیست
سهشنبه 20 اردیبهشت 1401 16:34
باورتون میشه بیشترین کلمه ای که در سرچ ها باعث دیدن وبلاگ من میشه اون پست کاش می شد مرد بی انکه مادر بفهمد هست چقدر وحشتناک که روزانه ما انقدر به مرگ و مردن فکر میکنیم خودم توی ذهنم هزار بار از تراس خودمو انداختم پایین توی ذهنم هزاران بار قرص ها رو شمردم و گفتم با اینا میشه مرد و عین هزار بار ترسیدم از خودم از زخمی که...
-
از سختی های زندگی
پنجشنبه 31 تیر 1400 07:06
بهم میگه یه راهی جلوی روت باز میشه چی بگم ؟! یادمه یه بار به یه ادمی داشتم درباره ی برنامه هام برای اینده میگفتم بهم گفت اره خدا هم نشسته هر چی تو میگی همون طور فراهم کنه یادمه ناخود اگاه بهش گفتم اره اره معلومه و یه سری دلیل اوردم که الان یادم نیست از اون موقع 3 سال گذشته تقریبا و خوب الان داشتم بهش میگفتم کسی خیلی...
-
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دوشنبه 28 تیر 1400 09:15
سلام خوبید من اومدم با یه غرنامه ی دیگه بلکه خالی شم واقعیت اینه که زندگیم به جاای سختی رسیده و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم خیلی سخته هر تصمیمی که بگیرم دیگه فقط من نیستم زندگی خانواده هم تحت تاثیر قرار میگیره و من از این موضوع حاااااااااااااالم بده کاش میگفتم چمه اینجا شایدم از حرفام فهمیدید ولی من نمیتونم...
-
ماییم و نوای بی نوایی
یکشنبه 8 فروردین 1400 04:03
سلاااااام سال نو مبارک امیدوارم امسال سال رسیدن به تمامممم چیزایی که میخواید باشه من دوست ندارم کاری همه الان دارن انجام میدن انجام بدن ولی چون از دیروز دلم میخواد حرف بزنم اینجا و الان حرف زدم متقارن شده با فوت آزاده نامداری اول از اون شروع میکنم در حال حاضر برگام ریخته که من دیشب به طور اتفاقی عکس نامداری رو توی...
-
بیا بنویسیم
شنبه 9 اسفند 1399 02:56
1. مینویسم تا ذهنم خالی بشه . 2. حالا که اسفندیم بذار بگم امسال سالی بود که بیش از هرچیزی ففففهمیدم پول مهمه دنیا دنیا پول مهمه اون موقع میدونستم اما الان فهمیدم امسال بحرانی ترین سال عمرم بود و هست و هنووز در بحرانم 3. امسال روز هایی بر من گذشت که هرگز فکر نمیکردم زنده ازش بیام بیرون چه شبا که به خودکشی فکر کردم به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذر 1399 04:44
باز گشت همه به سوی اوست فلوکستین و پروپرانولول
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آذر 1399 04:18
میترسم خیلی میترسم از شب از روز از ساعت ها کاش خودکشی میکردم حتی از اونم میترسم من از ایم موقعیت سیاهی که توشم میترسم کاش خودکشی کنم میدونی حتی حوصله ندارم زنگ به مشاور بزنم براش از حالم تعریف کنم کاش خودکشی کنم من از مرگ طبیعی هم میترسم من کلا میترسم کاش پناهی بود خدایا چه کنم خدایا چه بد که نمیشنوی من...
-
همه انگشترن تو نگینی
پنجشنبه 22 آبان 1399 05:16
22 آبان شده و من تولدمه خوب بیا شروع کنیم بگیم تولدم مبارک و بعد بنویسم و بگم که غزل از هفته ی پیش به خانواده گفتی حال تولد نداری اره همین تویی که مناسبتا برات مهم گفتی تولد نمیخوای کیک نمیخوای گل نمیخوای مامان گفت مگه میشه ما دلمون میخواد دلمون میخواد بعد ها یه چیزی باشه برای تجدید خاطره نگاه عکساش کنیم ولی من دیگه...
-
عجیبه
سهشنبه 6 آبان 1399 21:02
سلاااااااااااااااااااااام الو سلام سلاااااااااااااااام نمیتونم از تو فکرت درام الو سلام اهنگ کی بوداین الان یادم اومد یهو شششششششششششششششت سرچ کردم مال تتلو احتمالا در جایی شنیدم مکانی شنیدم اینو چه خبر اومدم با یک چسناله ای دیگر خدمتتون عرض کنم که مدتی هست به این موضوع فکر میکنم که چه حالب که سنم یه جوری شده نگاه به...
-
صدامو داری ؟
سهشنبه 29 مهر 1399 06:05
کاش میشد حرف بزنم کاش اینجا میشد همچی رو کامل گفت ولی نمیخوام میدونی چرا چون اگر بگم اگر همشو بگم در نهایت تو به چشم یه بازنده بهم نگاه میکنی و میگی اخی بعدم رد میشی از خیلی سال ها پیش چیزایی که من به سختی بدست اوردم بقیه خیلی راحت بهش رسیدن انگاری یا شاید وقتی تعریف کردن برام اصرار داشتن که بگن اسون بوده براشون مثلا...
-
ما و لک لک های سر به هوا
شنبه 26 مهر 1399 07:41
همچی اینطوری نمی مونه مگه نه؟ من رها میشم مگه نه؟ خوب میشه همچی مگه نه؟ من بزرگ میشم نه بزرگتر میشم بعد فرار میکنم میرم دور خیلی دور میگردم خوشبختی رو پیدا میکنم بالاخره یه جایی خوشبختی هست نشد پیش ما باشه نشد برای ما و جایی که هستیم باشه بالاخره لک لک ها هم اشتباه میکنن مگه نه ؟ ما جای اشتباهی به دنیا اومدیم شایدم...
-
پست حاوی چسناله است پست شاید موقت به اندازه ی خوشی های این روز های مان
سهشنبه 23 اردیبهشت 1399 06:39
سلام راستش اصلا نمیدونم باید این پست چطور شروع کنم انقدر که از فضای نوشتن دور افتادم راستش من از خودمم دور افتادم این من امروز اصلا برای ناشناخته اس من اصلا دیگه این ادمی که الان هستم و نمیشناسم حالم بد خیلی خییییییییییییییلی بیشتر از خیلی اگر بخوام درباره ی کرونا حرف بزنم باید بگم الان درست 3 ماه 20روز هست که من خونه...
-
ای کاش میشد مرد بی انکه مادر بفهمد
شنبه 16 آذر 1398 05:38
من کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه از مامان معذرت بخوام بخاطر اینکه دخترش منم بگم ببخشید با اینکه هیچی دست من نبود ولی ببخشید ببخشید دخترت من شدم ببخشید که خدا تو رو درگیر ادمی مثل من کرد ای کاش می شد فرار کرد از تو مامان از تو از محبتات ایکاش میشد نباشم تو زندگیت مامان کاشکی منو نداشتی من یه ادم استرسی که باید مدام...
-
ارزو های من شده خاطره برای تو
دوشنبه 15 مهر 1398 22:18
خدایا سلام ببخشید مزاحمت شدم واقعیت اومدم بگم تو رو خدا تو رو به خودت قسم این بازی با من تموم کن نکن این کارو با من من نمیتونم این چه بازی که با من راه انداختی هر چیزی رو که میخوام باید دقیقا طی چند روز یا چند ساعت بعد دست یکی ببینم ظهرش میگم خدایا این کارو برام جور کن بعد عصرش برای دوستم که اصلا براش مهم نیست این...
-
ای کاش نشونه باشه
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:39
این دو سه روز دائم دارم فکر میکنم خدا منو دوست نداره امروز مشاورم بم میگه میدونی چرا استرست زیاده چون ارتباطت با اون بالایی کمه اینا رو میشه گذاشت نشونه که خدا هنوز دوستم داره ؟ یه هفته اس دارم فکر میکنم مشاورم خوبه ؟ ای کاش از ارتباطم استفاده میکردم برای فلان مشاور چند تا از بچه ها تو این مدت بم گفتن از اون مشاور...
-
چرا کسی از من توقع نداره
شنبه 29 تیر 1398 02:42
من کم کم دارم عادت میکنم ارزو هایی که از خدا میخوامشون رو دست بقیه ببینم این منو میترسونه اینکه خدا منو دوست نداره منو میترسونه میترسم میترسم دعاهامو التماس هامو نبینه نشنوه من گم بشم بین غم نرسیدن به ارزو هام دقیقا دو روزی میشه که دارم با خودم میگم چرا هیچ کس منو نمیبینه چرا هیچ کس به من نمیگه ازت توقع دارم بهت امید...
-
ترک های عمیق
دوشنبه 4 تیر 1397 03:41
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام خوبید با توجه به ساعت باید بگم امیدوارم روزی که پیش رو دارید براتون باشادی و خبرای خوب بگذره ایشااااااااااااااااااااااااااالله اول از همه بگم شکرررررررررررررررررر خدا فاینال پاااااااس شدم هووووووووووووووورا البته باید همین جا کمال تشکر و قدر دانی اول از تیچر جان و بعد هم از یه تیچر...
-
در حال زندگی کردن !!!
شنبه 26 خرداد 1397 21:55
هیچ وقت نفهمیدم در حال زندگی کردن یعنی چی نمیدونم یا ذهنم و محیط اطرافم اجازه نداد یا کلا یه چیز همین طوریه و نسبتا نشدنی چون مگه میشه ادم به گذشته فکر نکنه پس اون بحث تجربه و عبرت از گذشته چی میشه اگر به اینده فکر نکنی که زندگیت باری به هر جهت میشه مثلا خود من فکر میکنم خوب الان نگران کنکور لعنتی ام بعد کار بعدش...
-
چرا نیومدی ؟ چرا نرفتم ؟
شنبه 11 شهریور 1396 18:18
سلام به همگی روز خوش الان که دارم این پست و رو مینویسم خونه در سکوت کامله یه جوری که انگار از اول خودم تو این خونه تنها زندگی میکردم , از اون جایی که پنجشنبه مامانم و برادر به اصراااااااااااار زیاد من بالاخره عازم شهر کرد شدن ومن بخاطر کانون زبان کووووووووووفتی نرفتم بابام که طی یک سری جابه جایی ها و سمت جدید فعلا...
-
کسی هست ایا ؟
شنبه 11 شهریور 1396 01:16
سلام بعد مدت ها سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام راستش الان اومدم وبلاگ حذف کنم چون از اخرین نوشتم خییییییلی گذشته و امیدی به کسی که اینجا رو دنبال کنه نداشتم اما دلم نیومد چون شاید نتونم مثل بقیه هر روز روزمرگی هامو بنویسم و آپ کنم اما اینجا رو برای این باز کردم تا هر وقت که دلم خواست کم و بیش بیام و...
-
عییییییدتون مبااارک دم شما سه چارک
چهارشنبه 16 تیر 1395 01:37
از این به بعد دوباره میتونیم ناهار بخوریم هووووراااااااااا
-
امروزه همه دیونن
سهشنبه 8 تیر 1395 05:05
سلاملکم حال و احوال خوبین خوشین ننه از زندگی رازی هستی خوبه خوب خدا رو شکر از کجا باید شروع کنیم اها از اونجایی که هیچ گونه مشقی ننوشته و به راحتی با موبایل ور رفتم بعدم دیگه نزدیک های ساعت 7.20دقیقه ی صبح سه شنبه نسشتم تکرار برنامه ی ماه عسل رو دیدم من تا حالا تکرار برنامه رو توی هیچ سالی ندیدم اگه همون عصر برنامه رو...
-
من لو رفتم
سهشنبه 1 تیر 1395 04:50
همین الان متوجه شدم مادر عزززززیزم مرا یافته منم گفتم اقا بخونی حلال نیست قربون خدا برم نذاشت یکم از حرفی که زدم بگذره
-
چه خاکی گرفته اینجا
سهشنبه 1 تیر 1395 04:45
به به سلام من امده ام های های من امده ام البته خیلی وقت بود می خواستم بنویسم اما گفتم بذار امتحانات تموم بشه انقدر انرژی منفی تو وبلاگ نباشه البته که انرژی منفی نیستو بیشتر درد و دل دیگه ادم باید یه جا تخلیه شه امتحانات من 12/3 تموم شد بعدم به خودم استراحت مطلق دادم هر وقت احساس میکردم خوابم میاد از خودم دریغ نمیکردم...
-
حواسم نیست
جمعه 20 فروردین 1395 02:02
امشب یک سری حرف ها رو گفتم که نباید میگفتم و الان مجبورم سردرد همون حرف ها رو تحمل کنم به خودم قول داده بودم دیگه این اتفاق برام پیش نیاد . غزل یاد بگیر همیشه هم نباید راحت بود حتی با کسایی که با اندازه ی جونت دوستشون داری کلا همیشه باید یه کاری کنم که پیش خودم شرمنده باشم لعنتی از قدیم گفتن ادم رو سگ بگیره جو نگیره...
-
پس کو
جمعه 13 فروردین 1395 07:00
به خودم قول دادم بعد از عید با یه انرژی خییلی زیاد برم مدرسه ولی استرس امتحاناتم که قراره یه مدت دیگه شروع بشه نمیذاره از اخرین فرصت برای یه خواب با ارامش استفاده کنم اثری از اون انرژی توی خودم نمیبینم چرا ادم ها یه همراه نامرعی ندارن تا موقع ترس و دلهره و نگرانی بهش پناه ببرن فقط برای ارامش یه اغوش پر از ارامش ای کاش...
-
95 یکم با خودت فکر کن ادم شوهمین اول سالی
یکشنبه 8 فروردین 1395 04:20
سلام سلام احوال شما اقااااااااااا چرا اینقدر تعطیلات 95 زود گذشت ببین سال 95 حواست باشه تعطیلاتت زود گدشت نسبت سال های پیش یادت باشه طی سال جبران کنی عن بازی در نیاری با پوزش فراوان بابت این نوع گفتار اما لازم بود عقربه های ساعت با شما هم بودم شما ها سابقتون خراب تره 1 ساعت خو افتاده جلو دیگه هیچ بابا پیک نداریم در...
-
چرا پاک شدییییی
پنجشنبه 5 فروردین 1395 05:42
کلی نوشتم همش پاک شد دوباره می نویسم اگر فردا وقت کردم فقط تا همین حد بگم فردا شب برمیگردیم سر خونه و زندگیمون شاید فردا پستم رو دوباره نوشتم ببببببخشید
-
خوش گذشت
سهشنبه 3 فروردین 1395 04:56
امروز رفتیم پارک جمشیدیه آب و هوا و طبیعتش روحت رو به ارامش دعوت میکنه هوای خییلی سررررررررد و اما لذت بخش کلی از همین سرما سوژه درست شد خندیدیم اول نم نم بارون اومد البته ما چون توی آلاچیق بودیم خییلی خوب بود بعدم یکم افتاب اما هنوز سرد بود یکی پتو دورش یکی کنار آتیش خییلی خوب بود دوتا خاله ی بابام که تهرانن ادم های...